هر ۷ سال چه تکاملی در شخصیت انسان رخ میدهد؟
اولین دوره تکامل، از تولد تا هفت سالگی است. انگیزه و رفتارهای کودک در این سنین را غرایزی مثل گرسنگی، درد و نیاز به محبت و حمایت شکل میدهد.
بر این اساس، بسیاری از واکنشها و رفتارهای ناخودآگاه فرد در این دوره و تحت تاثیر محیطی که در آن رشد میکند شکل میگیرد.
7 تا 14سالگی احساسات را میشناسیم
در این سنین ما شروع به ربط دادن مسائل مختلف به احساساتمان میکنیم
ضمن این که در همین سن، دندانهای شیری میافتد و تغییرات جسمی مربوط به بلوغ آغاز میشود.کودک یاد میگیرد که دنیای درونش را سرو سامان بدهد.
14 تا 21 سالگی جنس مخالف را کشف میکنیم
در این مرحله، ما به شکل تازهای درباره خودمان کنجکاو میشویم
آشنایی با علم و هنر شامل موسیقی، نقاشی، ادبیات و ایجاد روابط با دیگرانرا «کشف» میکنیم
به این درک میرسیم که جنس مخالف برای مان تمایلات و انگیزههای خاصی با خود به همراه دارد
همراه با حس استقلالی که در 21 سالگی ایجاد میشود، در پایان این دوره انتظار میرود فرد مسیر زندگی خود را پیدا کرده یا دست کم این پرسش برایش مطرح شده باشد که هدفم در اینده چیست؟.
21 تا 28سالگی خودمان را پیدا میکنیم
در این مرحله ما برای ورود به مرحله بزرگ سالی آماده میشویم.
حالا زیرساختهای شخصیت اجتماعی ما شامل مدرک تحصیلی، جایگاه شغلی، میزان درآمد و… ساخته شده و روابط جدیدی وارد زندگی مان شده
همچنین در این مرحله مشکلاتی که در دوران کودکی داشته ایم آثار خود را بروز میدهند و ما- گاهی حتی بدون این که متوجه شویم- با مشکلات و چالشهایی دست و پنجه نرم میکنیم که سالها با آنها همراه بوده ایم.
28 تا 35 سالگی خلاقیتمان شکوفا میشود
بیشتر افراد در این مرحله خلاقیت بیشتری نسبت به مراحل قبلی زندگی از خود بروز میدهند و محققان و مخترعان معمولا در این سنین به اوج خلاقیت و اکتشافات خود میرسند.
محققان میگویند مغز ما حول و حوش 35 سالگی به اوج فعالیت خود میرسد
همچنین در این دوره است که بر اساس آن چه که خانواده، دوستان و جامعه به عنوان باورهای درست به ما آموختهاند، شروع به تفکیک آن چه که برایمان مناسب است و آن چه که ممکن است نامناسب و ناخوشایند باشد، میکنیم.
35تا 42 سالگی تجربه بحران و بیقراری
بسته به شرایط زندگی تا این سن، بیشتر آدمها در این دوره یکجور احساس بیقراری را تجربه میکنند.
معمولا در این سنین، یک تمایل ناگهانی برای به اشتراک گذاشتن دانستهها و تجربیات زندگی با دیگران در افراد به وجود میآید و فرد احساس میکند که باید اثری از خود در جهان به جا بگذارد.
42 تا 49 سالگی رسیدن به درکِ تازهای از عشق
فقط در این مرحله است که مغز و روح همه تجربیاتی را که تاکنون به دست آمده هضم میکند
در این مرحله، بسیاری از مردم احساس میکنند که به انتهای راه رسیدهاند و بر همین مبنا عمل میکنند و اگر احیانا بر مبنای این احساس عمل نکنند، این احساس ازبین نمیرود و مدتی بعد با شدت بیشتری بازخواهد گشت.
همچنین در این مرحله درک ما از مفهوم «عشق» به بلوغ میرسد و ما میآموزیم که چگونه بدون هیچ گونه چشم داشتی عشق بورزیم.
49 تا 56 سالگی سازگاری با شرایط جسمی جدید
در این سنین ما با وجود افول سلامت جسمی به اوج سلامت روحی و روانی خود میرسیم.
هرگونه مشکل شخصیتی در این مرحله میتواند بسیار استرس زا باشد.
همچنین در این مرحله، ما باید یاد بگیریم که با خودمان به شکل جدیدی زندگی کنیم، با بدن جدید و سالمندمان سازگار شویم و درک کنیم که عادتهای مضری که تاکنون کسب کرده ایم، یک شبه از بین نخواهند رفت.
اگر تا این مرحله موفق نشدهایم به اهداف خود برسیم، ممکن است دچار افسردگی شویم
56 تا 63 سالگی من کی هستم؟
در این سنین ذهن تقریبا آرام میشود و ما شخصیتی را که داریم میپذیریم.
با این حال، در این مرحله بسیاری از مسائلی که تاکنون پنهان بودهاند- به عنوان مثال محدودیتهایی که برای خود ایجاد کرده ایم- آشکار میشوند و ما اکنون میخواهیم خود را از آنها خلاص کنیم.
63 تا 70سالگی فرصتی برای مرگاندیشی
در این سنین، ما راحتتر میتوانیم دیگران را همان طور که هستند بپذیریم؛ تفاوتهای خودمان با آنها را مثبت ارزیابی میکنیم و بیشتر از این که بدیهای دیگران را ببینیم، خوبی هایشان را میبینیم.
همچنین در این دوره به مرگ بیشتر فکر میکنیم و خواهان فاصله گرفتن از دنیای اطراف مان هستیم.
70 تا 77 سالگی رضایت از موهبت زندگی
در این سنین متوجه جنبههای پنهان شخصیتمان که تاکنون آنها را نادیده گرفته بودیم خواهیم شد. احساس عشق بی قید و شرط در ما رشد میکند و اگر چه بدن به تدریج ضعیف میشود، اما روح قویتر میشود و نفوذ ما در نزدیکان مان افزایش مییابد.