چرا انسان فرصتها را به راحتی از دست میدهد؟!
مرد جوانی در آرزوی ازدواج با دختر کشاورزی بود. کشاورز گفت برو در آن قطعه زمین بایست. من سه گاو نر را آزاد میکنم، اگر توانستی دم یکی از این گاوها را بگیری من دخترم را به تو خواهم داد. مرد قبول کرد. در طویله اولی که بزرگترین بود باز شد. باور کردنی نبود، بزرگترین و خشمگینترین گاوی که در تمام عمرش دیده بود. گاو با سم به زمین کوبید و به طرف مرد جوان حمله برد. جوان خود را کنار کشید تا گاو از مرتع بگذرد. دومین در طویله که کوچکتر بود باز شد. گاوی کوچکتر از قبلی با سرعت حرکت کرد. جوان پیش خودش گفت: منطق میگوید این را ولش کنم چون گاو بعدی کوچکتر است، و این ارزش جنگیدن ندارد. سومین در طویله هم باز شد و همانطور که فکر میکرد ضعیفترین و کوچکترین گاوی بود که در تمام عمرش دیده بود. پس لبخندی زد و در موقع مناسب روی گاو پرید و دستش را دراز کرد تا دم گاو را بگیرد… اما گاو دم نداشت!
زندگی پر از فرصتهای دستیافتنی است، اما اگر به آنها اجازه رد شدن بدهیم ممکن است که دیگر هیچوقت نصیبمان نشوند. برای همین باید سعی کنیم که هیچوقت فرصتی را از دست ندهیم…